سربرآوردن از خاكستر بعد از بحران


 

نويسنده:پينگ فو(1)




 
بزرگترين چالش من در آغاز سال 2001 پيش آمد، يعني زماني كه شركت به من برگردانده شد و من مقام ارشد اجرايي شدم. من قبلاً شريك سرمايه گذار بودم و شركت بعد از تهيه پول سرمايه اي پرخطر، يك تيم مديريتي را استخدام كرد. شركت اين پول را زماني تهيه كرد كه اينترنت خيلي طرفدار پيدا كرده بود و در آن زمان مد بود كه مديران كهنه كار را استخدام كنند. كارآفرينان معمولاً كاسبكاران خيلي خوبي قلمداد نمي شوند. بنابراين از سي تي او(2) كنار كشيدم.
اما دو سال گذشت و خبري نشد و حباب اينترنت تركيد. به عنوان مؤسس شركت،‌ مسئوليت هدايت كشتي در اصل به من محول شد. وقتي شركت رو به موت شده بود هيچ كس ديگري در آن زمان در تيم مديريت باقي نمانده بود.
خوب، وضعيت خيلي بدتر از حد انتظار من بود و وقتي مقام ارشد اجرايي گفت كه «پينگ، خبرهاي بدي برايت دارم. در عرض سه ماه موجودي نقدي شركت ته خواهد كشيد و فرصتي براي ادامه
بقا نمانده است. و به علاوه من اينجا را ترك مي كنم و معاون رئيس فروش هم در حال رفتن است به اين ترتيب تو با اين شركت تنها مي ماني. مي تواني هر كاري كه دوست داري با اين شركت بكني چون اين بچه توست.» دهانم باز ماند.
اول از همه حسي عميق از شكست داشتم. زيرا من هم بخشي از تيم مديريت بودم. شكست آنها شكست من بود. اين اولين واكنش من بود. دومي،‌ ترس بود:‌ آخ، خدايا؛ من سرمايه تهيه كردم -پول خودم،‌ پول خانواده ام، پول سرمايه گذاران. آنان به من اعتماد كردند. حالا مجبورم به آنان بگويم كه پولشان رفته به فاضلاب و ديگر صاحب هيچ شغلي نيستند. هول كرده بودم.
اما اين وضعيت خيلي طول نكشيد. صبح جلسه برگزار كرديم و بعد از ظهر به خودم گفتم: «خوب، وضعيت همين است كه هست. از هول كردن و وحشت زدگي كاري پيش نمي رود. بايد نقشه اي را طرح كنم. بايد كاري كرد.»
اولين كار برقراري ارتباط رُك و صريح است -سكوت هميشه موجب بي اعتمادي است. بنابراين اولين چيزي كه انجام دادم اين بود كه بروم سراغ هيئت مديره و به آنها بگويم كه آماده ام شركت را تحويل بگيرم و در شركت مي مانم و در مورد امور معوقه، هر كاري را كه صلاح است انجام مي دهم. تلاش مي كنم كه شركت را نجات دهم و اگر نتوانستم،‌ سعي خواهم كرد تا شركت را بفروشم تا آنها بتوانند بخشي از سرمايه خود را پس بگيرند.
كار دومي كه بايد انجام مي شد اين بود كه با كاركنان ارتباط برقرار كنم و به وضوح به آنان بگويم كه اوضاع از چه قرار است و اينكه چرا به كمكشان نياز دارم و چقدر پول نقد بر جاي مانده است. و بعد به آنان گفتم به بقا ادامه خواهم داد زيرا من هميشه جان سالم به در برده ام. وقتي در چين بودم اوضاع مشقت باري را از سر گذرانده ام -در بحبوحه بحران
است كه من مي درخشم. از آنها خواهش كردم با من بمانند، به من اعتماد كنند و در عبور از سختيها به من كمك كنند. به اين ترتيب شما ارتباطي صريح و علني با آنها برقرار مي كنيد و درخواست كمك مي كنيد.
غير از آن، مي دانستم كه لازم است پول نقد تهيه كنم و اين كار را سريع انجام دهم. نگران اين نبودم كه آيا اين معامله تجاري كه داشتم انجام مي دادم بهترين معامله بود يا نه. نمي توانستم نگران اين باشم كه اين تصميم درست است يا غلط -برنده شدن در معامله براي رسيدن به پول نقد چيزي بود كه به ادامه بقاي ما كمك مي كرد.
به سراغ يك مشتري بزرگ رفتم، يعني شركت الاين تكنولوژي(3). آنها سازنده اينويسالين(4) هستند -مرتب كننده دندان بدون استفاده از سيم و براكت.(5) آنها به فكر يك آي پي او(6) بودند و من تكنولوژي را به آنها پيشنهاد كردم. خوب اگر در شرايط خوبي بوديم، شايد مي توانستم سر معامله بهتري مذاكره كنم كه درآمد را تا به امروز تأمين مي كرد. اما تكنولوژي را نقداً به آنها فروختم تا به سرعت به پول نقد دست پيدا كنيم. اين معامله در نظر آنها،‌ معامله اي عالي و باور نكردني بود و تكنولوژي دقيقاً همان چيزي بود كه آنها براي حضور در بورس نياز داشتند. و [هدف] براي من، دست يافتن به 2 ميليون دلار پول در عرض سه ماه بود -از كجا مي توانيد اين مقدار پول به دست آوريد؟ بنابراين معامله را انجام دادم. آنها خوشحال بودند و من براي به حركت درآوردن كشتي شركت چيزي را كه نياز داشتم به دست آورده بودم.
وقتي پول نقد رسيد، روحيه ها تقويت شد و كاركنان رفته رفته به من اعتماد كردند زيرا چيزي را كه گفته بودم انجام خواهم داد،‌ انجام دادم تا آن زمان نه فقط براي سه ماه، بلكه براي يك سال پول نقد داشتيم.
اولين استراتژي براي چنين موقعيت هايي اين است كه:‌ دچار كمبود پول نقد نشويد. و بعد كاري كه كردم اين بود كه يك مدير اجرايي خيلي خوب براي فروش استخدام كنم تا در فروش نرم افزار به كمك من بيايد. با دانستن اينكه چه چيزي باعث شكست تيم قبلي شد، بهتر مي دانستم كه لازم است چه كسي را استخدام كنم. شكست از بعضي جهات اصلاً شكست نيست؛ بلكه هميشه مي تواند در حكم مثال خوبي باشد تا به شما بياموزد كه لازم است دفعه بعد چه كاري را بهتر انجام دهيد.
اتفاقي كه براي شركت افتاد اين بود كه توانستيم در پايان سال اول به جريان نقدي مثبت دست يابيم، در پايان سال دوم به سودآوري برسيم، و در پايان سال پنجم بيش از 2000 درصد رشد كرديم، آن هم در خلال سخت ترين شرايط اقتصادي.
به نظر من براي سربرآوردن از خاكستر بايد خونسرد و خويشتن دار باشيد زيرا ديگران مشغول تماشاي شما هستند. شما بايد كاملاً‌ انسجام خود را حفظ كنيد و هر گونه بي اعتمادي را كه احتمالاً در طي بحران رخ مي دهد از ميان برداريد، زيرا اين اتفاقي است كه مي افتد، احساسات غليان مي كنند و شما بايد، اين كار را بكنيد. و بعد بايد در مورد يك استراتژي واحد براي حفظ بقا كاملاً شفاف باشيد و بر پايه آن دست به اقدام بزنيد. براي پرسه زدن در اطراف،‌ وقت زيادي نداريد.
-در مقام كارآفرين، شايد يكي از بزرگترين چالشهاي شما هدايت كشتي در آبهاي طوفاني باشد. هول نكنيد.
-با ارتباطات صريح كار را آغاز كنيد. درباره وضعيت پيش آمده صادقانه با سرمايه گذاران و كاركنان صحبت كنيد و كمك بخواهيد.
-مهم تر از همه، اجازه ندهيد پول نقد شركت ته بكشد.
-براي سربرآوردن از خاكستر بعد از بحران، خونسرد و خويشتن دار بمانيد، انسجام را كاملاً حفظ كنيد و بر پايه يك استراتژي واحد دست به اقدام بزنيد.

پي‌نوشت‌ها:
 

1-Ping Fu
2-CTO
3-Align Technology
4-Invisalign
5-Bracket
6-IPO
 

منبع:راه انداختن کسب و کار جدید/ترجمه مجید نوریان/ناشر مبلغان 1388